|
16 / 8برچسب:, :: :: نويسنده : مريم داوودي
![]()
عصر يك جمعه دلگير دلم گفت بگويم بنويسم كه چرا لحظه ي باران نرسيده؟و هر كس كه دراين خشكي دوران به لبش جان نرسيده است؟به ايمان نرسيده است؟و غم عشق به پايان نرسيده است؟بگو حافظ دلخسته ز شيراز بيايد بنويسد كه هنوزم كه هنوز است چرا يو سف گمگشته به كنعان نرسيده است؟چرا كلبه احزان به گلستان نرسيده است ؟دل عشق ترك خورد،گل زخم نمك خورد،زمين مرد،زمين مرد،خداوند گواه است دلم چشم به راه است و در حسرت يك پلك نگاه است،ولي حيف نصيبم فقط آه است و همين اه خدايا برسد كاش به جايي برسد كاش صدايم به صدايي...عصر اين جمعه دلگير وجود تو كنار دل هر بيدل آشفته شود حس تو كجايي گل نر گس؟
نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |